مَها کوچولو
درود بر دوستان امشب رفتیم منزل عمو ایمان، یکی از دوستان بابایی، رفتیم که روی ماه دختر کوچولوشون مَها بانو رو ببینیم، امروز دوماه هستش که با ورودش به زندگی بابا ایمان و مامان مریمش رنگ و بوی تازه ای داده، خداوند زیر سایه پدر و مادر حفظش کنه. برای من و مامان مارال هم مروری شد بر خاطرات یک سال و اندی پیش، وقتی روشا کوچولو بود (شاهزاده خانوم خودش عاشق این جمله است) شاهزاده خانوم هم طبق معمول غریبی و ...، بگذریم. یه سوتی بزرگ دادیم یه کیک گرفتیم که روش نوشته بود مها کوچولو، یه عروسک کوچولو هم براش کادو گرفتیم رفتیم کیک رو دادیم و بعد از چند دقیقه عمو ایمان هم کادویی که برای شاهزاده خانوم ما گرفته بود رو بهش داد . ...